شکست در گفتگوی “شکست بازدارندگی”.


برخی از ناظران در تأمل در مورد تهاجم تمام عیار روسیه به اوکراین در سال گذشته، به یک نتیجه واضح رسیده اند: بازدارندگی شکست خورد.

بی‌تردید درست است که ایالات متحده نتوانست رئیس‌جمهور ولادیمیر پوتین را از حمله به اوکراین منصرف کند، علی‌رغم تهدیدهای آشکار مبنی بر «پاسخ سریع، شدید و متحد» در قالب تحریم‌ها و «انتقال خط لوله» تجهیزات دفاعی از قبل به ارتش اوکراین. از تهاجم اما این شکست با یک موفقیت بازدارنده ستودنی همراه شد: جلوگیری از یک جنگ گسترده تر. تمرکز فقط بر اولی به قیمت دومی، گفتگوها را در مورد بازدارندگی تیره می‌کند و خطراتی را که برای سیاست‌گذارانی که به دنبال جلوگیری از تجاوزات آینده هستند، درس‌های اشتباهی می‌گیرد.

تفسیر اخیر نادیا شادلو را در نظر بگیرید مجله ی وال استریت، که استدلال می کند، “کاخ سفید به طور مداوم آنچه را که انجام نخواهد داد، پخش کرده است، و یک جزء مهم بازدارندگی را حذف می کند: توانایی تقویت خطر از طریق ابهام.” درست است، این بازدارندگی تضعیف شده از تهاجم به اوکراین – اما این کار را در چارچوب حفظ ثبات استراتژیک و ارائه یک تضمین (که باید با بازدارندگی همراه باشد) انجام داد که یک جنگ گسترده تر به نفع پوتین نیست.

اغلب، گفتگوهای اخیر پیرامون «شکست بازدارندگی» برای استدلال برای سیاست خارجی عضلانی‌تر آمریکا، از جمله تقویت حضور نظامی ایالات متحده در قاره اروپا و «تظاهرات قوی‌تر از [the will to deter conflict] در میدان جنگ.» با نادیده گرفتن موفقیت بازدارندگی، یعنی بازدارندگی از یک جنگ گسترده تر در اروپا، این گفتگوها نمی توانند مبادلات مهم و پرمخاطره ای را که با بسیاری از نسخه های خط مشی سخت و حتی تهاجمی که در حال حاضر ارائه شده است، به رسمیت بشناسند. دیالوگ شکست بازدارندگی

تاریخ به عنوان یک راهنما

قابل درک است که دیدن حمله به اوکراین به عنوان هر شکلی از موفقیت دشوار است. اما برای درک اینکه چقدر اوضاع می توانست بدتر باشد، حمله به پرل هاربر را در نظر بگیرید.

هنگامی که رهبران به این می اندیشند که آیا جنگ را آغاز کنند یا خیر، با این سوال نیز مواجه می شوند که چه نوع جنگی و با چه کسی. رهبران امپراتوری ژاپن که به این نتیجه رسیده بودند که صلح یک گزینه غیرقابل قبول است، به جای تلاش برای محدود نگه داشتن جنگ خود به آسیای جنوب شرقی، ترجیح دادند مستقیماً یک جنگ گسترده تر را با ایالات متحده و متحدانش آغاز کنند. در مقابل، پوتین تا کنون ترجیح داده است که جنگ خود را محدود به وسایل متعارف در خاک اوکراین نگه دارد. با تشخیص اینکه او از تعقیب گزینه‌های شدیدتر دیگر منصرف شده است، می‌توانیم تفاوت‌های ظریف بازدارندگی را بهتر درک کنیم، که امکان موفقیت مداوم در سطوح استراتژیک و جهانی را حتی در میان شکست‌ها در سطوح متعارف و محلی فراهم می‌کند.

تا 7 دسامبر 1941، رهبران ژاپنی با یک دوراهی مواجه شدند. در بحبوحه جنگ ژاپن در چین و تدارک این کشور برای یک جنگ گسترده‌تر پس از امضای قانون سه جانبه با آلمان و ایتالیا، ارتش ژاپن با کمبود منابع طبیعی مواجه شد که تهدیدی برای کاهش امپراتوری آن به «سایه‌های خالی» بود. با تحریم صادرات آمریکا به ژاپن، اوضاع بدتر شد. برای نجات امپراتوری، رهبران ژاپن مصمم شدند که باید از طریق حمله به هند شرقی هلند و مالایا بریتانیا، «مواد خام دریاهای جنوبی را تأمین کنند». با این حال، این خطر درگیری با ایالات متحده را به همراه داشت.

بر اساس معادله ای که توسط بروس راست، دانشمند علوم سیاسی پیشنهاد شد، رهبران ژاپنی مجبور شدند چندین عامل را در نظر بگیرند: فایده جنگ در نتیجه حمله به هند شرقی هلند و مالایا بریتانیا. سودمندی حمله ای که منجر به جنگ نمی شود، که با احتمال فقدان مقاومت معنی دار وزن می شود. و فایده عدم حمله در وهله اول. اگر مجموع فایده جنگ و حمله بیشتر از فایده صلح بود، سپس حمله بهترین اقدام خواهد بود. رهبران ژاپن مطمئن بودند که حمله به هند شرقی هلند و مالایا بریتانیا منجر به جنگ با ایالات متحده خواهد شد (بنابراین احتمال زیادی برای مواجهه با مقاومت معنی دار وجود دارد) و هزینه های جنگ نیز بالا خواهد بود. با این حال، اعتقاد آنها نیز این بود که هزینه های تحمیل شده توسط صلح به قول روبرتا وولشتتر، مورخ، بی نهایت منفی بودند: «تجزیه به عنوان یک ملت».

سریع به سال 2022 بروید و محاسبات پوتین را در پیشبرد حمله به اوکراین در نظر بگیرید. هر گونه چنین ارزیابی البته حدس و گمان است، اما ما می توانیم تصمیم به ظاهر مزخرف او برای حمله را درک کنیم. اگر نشخوار فکری پوتین در مورد “روس باستان” و مرکزیت کیف در هویت روسیه صادقانه تلقی شود، در آن صورت یک اوکراین مستقل یک تهدید جدی – شاید حتی وجودی – برای جایگاه “برحق” روسیه در جهان در نظر او ایجاد می کند. در فرمول راست، سودمندی صلح یک ارزش منفی بزرگ است. در همین حال، “گزارش بیش از حد موفقیت ها و پنهان کردن نقاط ضعف به مافوق” در میان اطلاعات روسیه توهم حمایت فراوان از داخل اوکراین را برای تهاجم احتمالی آنها ایجاد کرد. بنابراین، رهبران روسیه ممکن است انتظار عدم مقاومت معنی دار را داشته باشند. در معادله راست – که در آن فایده جنگ و حمله، با احتمال مقاومت معنادار وزن شده، با سودمندی صلح مقایسه می‌شود – مزایای جنگ می‌تواند نسبتاً ناچیز باشد و هنوز هم بیشتر از هزینه‌های درک شده صلح است.

همانطور که می دانیم، پوتین در مبارزات انتخاباتی خود برای مقاومت در برابر سلطه غرب، تهاجم تمام عیار به اوکراین را انتخاب کرد. با این حال ژاپن یک گزینه حتی شدیدتر را انتخاب کرد – حمله مستقیم به ایالات متحده. چه چیزی تفاوت را توضیح می دهد؟

درس های تصمیمات مستند رهبران ژاپن آشکار کننده است. وابستگی متقابل عمیق بین هلندی ها، بریتانیایی ها و آمریکایی ها به طور چشمگیری احتمال مقاومت سرسختانه در برابر حملات ژاپن به هند شرقی هلند و مالایا بریتانیا را افزایش داد و در نتیجه احتمال آنها را کاهش داد. و با این حال، به طرز متناقضی، احتمال حمله مستقیم به ایالات متحده را بیشتر می کرد. در مواجهه با هزینه های غیرقابل قبول صلح، رهبران ژاپنی هیچ گزینه قابل قبولی جز جنگ در ذهن خود نداشتند – تنها سوال این بود که چگونه آن را به راه بیندازند. در برآورد آنها، بهتر است ابتدا به ناوگان در پرل هاربر – تهدید کننده ترین عنصر دشمن جمعی آینده آنها – حمله کنند، در حالی که غافلگیری هنوز در طرف آنها بود.

در نهایت، تصمیم برای حمله در یک رژیم اقتدارگرای شخصی مانند روسیه پوتین تنها بر عهده یک فرد است – و همانطور که هر والدین کودک نوپا می‌دانند، برخی از اقدامات آشکارا غیرقابل جبران هستند. با این حال، رویکرد غرب برای بازدارندگی در قبال اوکراین نباید یک شکست کامل تلقی شود. پوتین با تمایل به از بین بردن تهدید فرضی غرب در اوکراین و دانستن این که ایالات متحده حتی تهدیدکننده‌تر ممکن است مستقیماً درگیر شود و هزینه‌های زیادی را به روسیه تحمیل کند، می‌توانست مستقیماً به غرب حمله کند. او از این کار کشف شد.

مفاهیم برای سیاست

هم «موازنه ترور» هسته‌ای و هم توازن متعارف قوا، حمله مستقیم به نیروهای ناتو – تهدید واقعی برای روسیه – را به گزینه‌ای بسیار ناخوشایند تبدیل کرده است. در همین حال، پوتین ممکن است فکر می‌کرد که غرب واکنش ملایمی نشان خواهد داد، درست مانند زمانی که نیروهایش کریمه را در سال 2014 اشغال کردند. هزینه ای ویرانگر

با توجه به در اختیار داشتن نیروهای هسته ای استراتژیک توسط ایالات متحده و روسیه، این مبادله برای بسیاری از محققان روابط بین الملل آشنا خواهد بود. این پارادوکس ثبات و بی‌ثباتی است، جایی که ثبات در سطح هسته‌ای امکان بی‌ثباتی در سطح متعارف را فراهم می‌کند، زیرا، برای مثال، پوتین می‌داند که غرب بعید است خطر یک جنگ هسته‌ای عمومی را بر سر درگیری که توسط روسیه بر سر یک کشور غیر متحد به راه انداخته است، بپذیرد. حالت. به عبارت دیگر، تمایل پوتین برای حمله به اوکراین نشانه بازدارندگی است موفقیت در سطح استراتژیک، جایی که ثبات نسبی وجود دارد.

جدای از جنگ هسته ای، ثبات را می توان در سطوح محلی و جهانی درک کرد. جنگ کنونی در اوکراین مسلماً مصداق بی ثباتی شدید در سطح محلی اما ثبات عمومی در سطح جهانی است. با وجود حوادثی که ممکن است به جنگ گسترده‌تری منجر شود، مانند سردرگمی پس از حمله موشکی در لهستان در نوامبر گذشته و حمایت مادی کشورهای ثالث از طرف‌های متخاصم، درگیری در داخل مرزهای اوکراین و بین نیروهای روسیه و اوکراین باقی مانده است. همانطور که جفری لوئیس و آرون استین در این صفحات سال گذشته نوشتند، ایالات متحده و روسیه هر دو در سطوح استراتژیک و جهانی از یکدیگر بازدارنده هستند و در حال بازدارندگی هستند.

در تلاشی برای ترجمه موفقیت‌ها در سطح استراتژیک به سطح متعارف و محلی در اوکراین، برخی خواستار پذیرش سریع اوکراین در ناتو شده‌اند. وقتی اوکراین بخشی از ناتو بود، آیا این امر بازدارندگی بیشتر روسیه علیه اوکراین را به میزان قابل توجهی افزایش می‌دهد؟ با توجه به حفاظتی که به نظر می رسد عضویت در ناتو از حملات جنبشی – اگر نه سایبری – ارائه می کند، بسیار قابل قبول است. با این حال، خطر حمله روسیه به طور قابل توجهی در طول انتظار طولانی مدت بین درخواست اوکراین برای عضویت در ناتو و پذیرش آن در این اتحاد افزایش می یابد. این عملا آخرین فرصت پوتین برای تحت سلطه درآوردن اوکراین خواهد بود.

اوکراین مستحق حمایت غرب است و همچنین اذعان می کند که بازدارندگی صرفاً یک امر نیست خیابان دو طرفه. بازدارندگی یک تقاطع چندراهی است – تقاطعی که نه تنها قبل از آن بلکه در طول جنگ نیز وجود دارد. و همانطور که راست می گوید، «باید از ارائه گزینه هایی به حریف خودداری کرد همه برای او بسیار ناخوشایند است.»

این نکته پیامدهایی برای آینده جنگ در اوکراین دارد. با حرکت رو به جلو، حتی با اطمینان از اینکه نیروهای پوتین در اوکراین به شدت آسیب می بینند، باید او را به این باور رساند که گسترش درگیری، چه از نظر شدت و چه از لحاظ جغرافیایی، خوشایندترین گزینه در میان گزینه های بسیار نامطلوب او نیست. حکم دادگاه کیفری بین المللی برای دستگیری پوتین این کار را دشوارتر می کند. در صورت فروپاشی نیروهای او و چشم انداز بلیط یک طرفه به لاهه – که به معنای پایان بقای پوتین آنطور که او می داند – مجموعه ای از محاسبات کاملاً منطقی می تواند منجر به انقراض متقابل شود. این شکست نهایی بازدارندگی خواهد بود.

در همین حال، موفقیت‌های اخیر در گفت‌وگوی عمومی جاری در مورد بازدارندگی قابل تأمل و توجه بیشتری است. بازدارندگی موفقیت آمیز یک جنگ گسترده تر در اروپا مستلزم حضور نیروهای آمریکایی در سطح جنگ سرد در این قاره نیست. نیازی به سپر دفاع موشکی ندارد. و نیازی به «تظاهرات اجباری در میدان نبرد» نداشته است. در واقع، اینها گام های تحریک آمیزی هستند که می توانند موفقیت های بازدارندگی را که غرب تاکنون از آن برخوردار بوده است، تضعیف کند. هر کدام در عوض شبیه به گامی بزرگ و واقعی به سوی پرتگاه نظریه بازدارندگی توماس شلینگ است: شیب ناهمواری که در امتداد آن نقطه بی بازگشت برای همه نامشخص است.

کولین مایزل، معاون مدیر تحلیل ژئوپلیتیک در مرکز آینده‌های بین‌المللی فردریک اس. پاردی دانشگاه دنور در دانشکده مطالعات بین‌المللی جوزف کوربل است. او همچنین کارشناس ژئوپلیتیک و مدل سازی در مرکز مطالعات استراتژیک لاهه، یک اندیشکده امنیتی و دفاعی مستقر در هلند است.

تصویر:




دیدگاهتان را بنویسید